زهر مار
جمعه, ۲ شهریور ۱۳۹۷، ۰۶:۳۴ ب.ظ
من واقعا تلخم انگار. اگر تلخ نبودم، شیرین زبانی هایم دست کم تو یکی را دلخوش می کرد و باعث می شد کمتر سرم داد بزنی. کمتر عصبانی باشی و کمتر دلم را بشکنی. من برای بهبود رابطه ام با تو هرکاری توانستم کردم. من که این بار تا توانستم بهت محبت کردم. تا توانستم گفتم که دوستت دارم. این بار دلم خوش بود یک ماه و نیم است دعوایمان نشده، صدایمان بلند نشده، دلمان از دست هم نگرفته. حالا توی این بعد از ظهر دلگیر جمعه، دلم را می شکنی که چه؟ می خواهی بگویی تلخم؟ می خواهی بگویی فایده ای ندارد هرچه تلاش کنم؟ می خواهی بگویی شیرینی زندگی ات آن یکی دیگر است که اتفاقا بیشتر از همه با تو ترشرویی می کند؟ خودم می دانم. مشکل از زهرمار بودن من است. زهر مار که با چهارتا خنده و محبت و آغوش شیرین نمی شود. می خواهی همین را بگویی. وگرنه، توی این بعد از ظهر دلگیر جمعه، دلم را می شکنی که چه؟
۹۷/۰۶/۰۲