به دنبال سرنوشت گمشده
سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۶ ب.ظ
یک حالت بی قراری عجیبی همه وجودم را به تسخیر خودش در آورده. طاقت سر و کله زدن با خودم را هم ندارم. دلم می خواهد زودتر آخر شهریور بشود، دفاع کنم و از شر این عنوان "دانشجوی کارشناسی ارشد" خلاص شوم. آزاد و رها. بعد همه ی هفت سال گذشته را ببوسم و بریزم دور و برگردم به نقطه ای که هجده ساله بودم. از همان نقطه استارت بزنم و بروم دنبال سرنوشت گمشده ام. هفت سال این کابوس را کش دادم. هفت سال ترسیدم و اسیر کلیشه ها شدم. نه که الان نترسم ها، از ترس کم مانده شلوارم را خیس کنم. ولی خب دیگر... باید دست بجنبانم. از ترس سی سالگی و چهل سالگی و پنجاه سالگی هم شده باید تکانی به این زندگی سراسر نکبت بدهم.
۹۷/۰۴/۲۶